آوینا محمد ابراهیمآوینا محمد ابراهیم، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره
آبجی ْ مهنا « خودم»آبجی ْ مهنا « خودم»، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره
داداش محمد هانی ، داداشِ آویناداداش محمد هانی ، داداشِ آوینا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره
بابا ابوالفضلبابا ابوالفضل، تا این لحظه: 41 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره
مامان طاهرهمامان طاهره، تا این لحظه: 38 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره
مامان سکینهمامان سکینه، تا این لحظه: 62 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره
مامان عصمتمامان عصمت، تا این لحظه: 66 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره
بابا عبداللهبابا عبدالله، تا این لحظه: 62 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره
بابا محمد رضا ⁦🤲🏻⁩روحش شاد ⁦🤲🏻⁩بابا محمد رضا ⁦🤲🏻⁩روحش شاد ⁦🤲🏻⁩، تا این لحظه: 69 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره
نوشتن خاطرات قشنگ با هم بودنمان 💚🧡❤️💙نوشتن خاطرات قشنگ با هم بودنمان 💚🧡❤️💙، تا این لحظه: 3 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

یه روزی یه آبجی ...

⭐🌈

خوره کتاب کوچولو

من کتاب دوست دارم و عاشق کتابم ولی از بچه گیم مامان برام خونده ولی تو خودت علاقه مند به کتاب شدی  هر کتابی را صد بار هم که برات بخونی بازم دوست داری و حفظ میشی و برای عروسک هات هم میخونی ، دیروز که مامان و بابا برات چندتا کتاب خریدن با اینکه تازگی هم کتاب خریده بودی ولی کلی خوشحال شدی و مامان و بابا رو کلی بوس کردی  و ازشون کلی تشکر کردی از دیشب کلی خوندیشون و شخصیت های را هم حفظ کردی، الان هم هر چند دقیقه یک بار میری و جاشون را عوض میکنی ! یک کتاب هم راجع به دختر هایی که خاله بازی می کنن هم داری که از همه کتاب هات بیشتر دوستش داری و از حفظ میخونیش البته اسم های شخصیت هاش را یادت می‌ره و مدام میپرسی: اسم این چی مود؟&nbs...
20 بهمن 1399

اسم های جذاب 🧐

هر کدام از عروسکات اسم های عجیب غریبی دارن که یکی از معروف ترین اون ها خانومه👇👇  هنوز هم کسی نمیدونه که چرا نام این عروسک زبان بسته خانم​​​است. ____________________________ یکی از کارتون های مورد علاقت هم رکاب زنان کوهستان هست که تو با نام جذاب دیگه ای میگی😁 «رکاب زنان گورستان» ____________________________ توی بازی ها هم دلت می خواد مامانت اسمش نرگس باشه ولی هرچه باهات حرف می زنم درستش را نمی تونی تلفظ کنی ! میگی: «مرگس» ____________________________ یکی از عروسکات هم اسمش نیکا ست و تو بهش«میکا» ...
20 بهمن 1399

چطور شد که خواهر زیبای من به دنیا اومد ؟

نمی دونم چطور بدنیا اومدی و محبت بین ما را آغاز شد باورم نمیشه سه سال و شش ماه پیش بود... یهو مامان حالش بد شد و وقتی به بیمارستان بردیمش فهمیدم که چند وقته مامان و بابا فهمیدن و اون روز من هم فهمیدم. نمی دونم اون موقع تا چقدر تو کامل بودی و چند ماهه بودی ! ولی حس عجیبی داشت. اون موقع مستأجر بودیم و یک داداش کوچولو هم داشتم، تا حالا بهش فکر نکرده بودم که میتونم یک آبجی هم داشته باشم. و اون روز نمی دونستم بخندم یا گریه کنم، حتماً خودتم خوب میدونی که من  آدم استرسی هستم و خوب اون موقع هم که از همیشه استرس بیشتری داشتم . یک خواهر با فاصله سنی حدوداً ۸ سال خلاصه گذشت و تا بدنیا بیای از دست شیطونی های من داداشی&...
20 بهمن 1399